داستان ن و ازدواج حضرت یعقوب (ع)

با سلام
در مورد ازدواج یعقوب دو قول وجود دارد:
1- بدنبال خوابى که یعقوب دید به منطقه حران رفت و طبق مأموریت به خواستگارى دختر "لابان" حاکم حران رفت اما از آنجا که "لابان" شش دختر داشت که کوچکترین آن "راحله" بود، دختر اول را براى ازدواج پیشنهاد داد و یعقوب بخاطر حیایى که داشت مخالفت نکرد و با وى ازدواج نمود که بعد از به دنیا آوردن دو پسر دختر اولى مرد مجددا یعقوب از دختر وى خواستگارى کرد که "لابان" دختر دوم را پیشنهاد نمود که مورد قبول یعقوب قرار گرفت از این دختر نیز پس از بدنیا آمدن دو پسر وى از دنیا رفت، به همین ترتیب یعقوب با دختران لابان ازدواج کرد تا به "راحله" که همسر مورد نظرش بود رسید و در مجموع از دختران لابان حضرت یعقوب صاحب دوازده پسر شد و چون در این مدت براى لابان چوپانى مى کرد.
از این راه صاحب گوسفندان فراوانى نیز شد و هنگام بازگشت به کنعان صاحب 12 پسر و اموال فراوان بود.

2- اما بنابر نقل دیگر که مختصرى تفاوت دارد، لابان دایى یعقوب است که در سرزمین "فدان آرام" زندگى مى کرد. حضرت یعقوب با راهنمایى و پیشنهاد پدرش نزد وى رفت و خدمت به دایى را عهده دار شد و با دو دختر وى ازدواج نمود که پس از مدتها با فرزندان و اموال فراوان به نزد خانواده خود در کنعان بازگشت و در کنعان ساکن شد. وى داراى 12 پسر بود که به اسباط معروف بودند.

داستان ازدواج یعقوب در کتاب هاى تاریخ
در کتاب هاى تاریخ داستان ازدواج یعقوب با لیا (یالیه) و راحیل دختران دایى خود لابان، با مختصر اختلافى این گونه نقل شده است: هنگامى که یعقوب با تدبیر، دعاى پدر را شامل حال خود گردانید و عیص سوگند یاد کرد که او را به جرم این کار خواهد کشت، مادرش رفقه بترسید که مبادا یعقوب به دست عیص به قتل برسد، از این رو به یعقوب گفت: اکنون نزد دایى خود لابان برو و بدو ملحق شو.

یعقوب براى انجام دستور مادر و دیدار دایى خود لابان به سمت فدان آرام حرکت کرد و از ترس عیص شب ها راه مى پیمود و روزها مخفى مى شد تا به آن جا رسید. یعقوب مایل بود با دختر لابان ازدواج کند و او دو دختر به نام هاى لیا و راحیل داشت. لیا از راحیل بزرگ تر بود، اما یعقوب راحیل را مى خواست.

وقتى از داییى خود او را خواستگارى کرد، لابان با ازدواج او موافقت کرد، مشروط بر این که مدت معینى گوسفندانش را بچراند.وقتى مدت مزبور به پایان رسید، لابان دختر بزرگ خود را به همسرى او درآورد و در جواب یعقوب که گفت: من راحیل را مى خواست، گفت: رسم ما نیست که دختر کوچک را قبل از دختر بزرگ شوهر دهیم.
اکنون همان اندازه براى ما چوپانى کن تا راحیل را نیز به همسرى تو درآورم و یعقوب دوباره به همان مقدار چوپانى کرد تا وى راحیل را نیز به ازدواج او درآورد.
گفته اند که ازدواج با دو خواهر در آن زمان جایز بوده و منظور از آیه سوره نساء که فرمودند: <<. و أن تجمعوا بین الأختین إلا ما قد سلف>> ترجمه: ازدواج با دوخواهر و جمع میان آن دو نکنید، مگر آن چه در سابق گذشته است (نساء، 23) همین داستان یعقوب است .
ولى یعقوب داستان را این گونه نقل مى کند که اسحاق به یعقوب گفت: خداوند تو و فرزندانت را پیغمبر خواهد کرد و در تو خیر و برکت نهاده است، سپس بدو دستور داد به فدان - که جایى در شام است - برود.
یعقوب به دستور پدر به فدان رفت.
در آن جا زنى را دید که گوسفندانى همراه دارد و بر سر چاهى ایستاده و مى خواهد گوسفندان را آب دهد، ولى سنگى بر سرآن است که چند مرد بایستى به یک دیگر یارى دهند تا آن را بلند کنند. یعقوب از آن زن پرسید: تو کیستى ؟پاسخ داد: من لیا دختر لابان هستم. و لابان دایى یعقوب بود.
یعقوب که آن سخن را شنید، پیش آمد و سنگ را از سرچاه دور کرد و آب کشید و گوسفندان لیا را آب داد و سپس نزد دایى خود رفت.
لابان همان دختر را به همسرى او درآورد. یعقوب گفت: آن که نامزد من بود، راحیل خواهر اوست؟ لابان گفت: این بزرگ تر بود و من راحیل را نیز به ازدواج تو درخواهم آورد. سپس هر دو را به یعقوب داد.در مقابل گفته اینان، جمعى معتقدند که یعقوب راحیل را پس از این که لیا از دنیا رفت گرفت و میان دو خواهر جمع نکرد و این نظرى است که طبرسى مفسر بزرگوار شیعه اختیار کرده و آیه . و ان تجمعوا بین الاختین را درباره عمل مردم زمان جاهلیت دانسته که هم زمان با دو خواهر ازدواج مى کردند و این به نظر صحیح تر مى رسد.
به هر صورت مورخان نوشته اند که لیا و راحیل هر کدام کنیزى داشتند که آن ها را نیز به یعقوب بخشیدند. کنیز لیا، زلفا و کنیز راحیل، بلها بود.
یعقوب از این چهار زن، صاحب دوازده پسر شد:
روبیل یا به گفته بعضى روبین، شمعون، لاوى، یهودا، یشجر - یا یشاکر-، ریالون - یا زبولون -. مادر این شش تن لیا بود و یوسف و بنیامین که مادرشان راحیل بود. دان و نفتالى از بلها به دنیا آمدند. جاد واشیر که این دو را نیز خداوند از زلفا به یعقوب داد.به جز بنیامین، فرزندان دیگر یعقوب همه در شهر فدان آرام به دنیا آمدند و تنها بنیامین پس از آمدن یعقوب به فلسطین متولد شد.در مقابل، مسعودى دوازده پسر یعقوب را از لیا و راحیل مى داند و از کنیزان آن دو ذکرى نکرده است.
یعقوب سال ها در فدان آرام نزد دایى خود ماند و به کار گوسفند دارى روزگار مى گذرانید تا این که داراى گوسفندان بسیار و اموال زیادى شد و تصمیم گرفت به شام و فلسطین باز گردد، اما از برادرش عیص مى ترسید و بیم داشت که عیص در صدد قتل و آزار او برآید.

از این رو به گفته مسعودى هدیه اى پیشاپیش خود براى عیص فرستاد و مى گویند که یعقوب 5500 رأس گوسفند داشت ویک دهم آن ها را براى برادرش فرستاد و در نامه اى به برادر نوشت: عبدک یعقوب یعنى از بنده ات یعقوب.
هم چنین طبرى گفته است که یعقوب به چوپانان خود سپرد که اگر کسى آمد و از شما پرسید که شما که هستید؟ بگویید که ما چوپانان یعقوب - که بنده عیص است - هستیم.

از آن سو عیص با لشکریان خود از شام بیرون آمد تا یعقوب را به قتل برساند، ولى هنگامى که نامه را خواند و هدیه یعقوب بدو رسید، از کشتن وى صرف نظر کرد و به خوبى از برادر استقبال نمود و تا وقتى یعقوب در کنعان بود، آزارى بدو نرساند.

به هر حال حضرت یعقوب بدنبال ست و حاکمیت فرزندش حضرت یوسف در مصر، به دعوت وى به مصر رفت و 17 سال در آنجا ست نمود و در همانجا رحلت کرد.

داستان زنان و ازدواج حضرت یعقوب (ع)

داستان زیبای عابد و ابلیس

داستانی که پرفسور حسابی نقل میکند post 81

داستان تعبیر خواب طلبه.post 78

داستان : post 76

داستان : post 75

داستان : post 74

یعقوب ,ازدواج ,لابان ,دختر ,مى ,راحیل ,از این ,راحیل را ,و در ,را نیز ,را به ,داستان ازدواج یعقوب

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه nojum2019 برج موزیک , موزیک برج , دانلود آهنگ جدید backlinkjiffy کتابخانه عمومی پیامبر اعظم(ص). رقـــــــص واژه ها دیحیتال مارکتینگ همراه با عادل طالبی تراکم اندیشه‌ها مشاوره مالیاتی تهران ساب موزیک|دانلود آهنگ